"قصه‌های نهالِ کوچک"

•جایی برای شنیدن صداهای اتاق تاریک ذهنم•

چالش قرنطینگاری، روز هفتم

عنوان موضوع امروز نوردهی طولانیه!

ولی راسش برای منی که اصلا عکاس نیستم

و همین‌طور دل به نشاط قاب‌هایی که به چشم و دلم خوش میاد

رو ثبت میکنم، این موضوع خیلی حرفه‌ای محسوب میشه!

و درنتیجه چیزی برای ارائه ندارم...

ولی صرفا جهت خالی نبودن عریضه،

عکس دیگه‌ای رو جایگزین این موضوع کردم.

باشد که از نجات یافتگان باشیم:)))

 

ادامه مطلب ۵ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز ششم

بالاخره موفق شدم این مقاومت رو بذارم کنار

و بیام برای ادامه‌ی چالش...

خیلی بد شد که انقدر بینش وقفه افتاد

ولی خب حسش نبود دیگه!

ایشالا که بقیه‌اشو دیگه مرتب و بدون وقفه میرم جلو...

 

ادامه مطلب ۵ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

همین خوبه!

اتفاقی که امشب افتاد یکم که چه عرض کنم، بیش از یکم منو خوشحال میکنه!

احتمالا باعث بشه که دیگه اونقدر به خودم سخت نگیرم و بتونم خودمو ببخشم...

و شاید حتی بقیه هم بتونن منو ببخشن...

شایدم چیزی نبوده که نخوان ببخشن ولی هرچی بود عذاب وجدانش خیلی به روحم ضربه زد...

همین که بعد یک ‌سال و نیم بتونم با خودم مهربون‌تر شم و از شر خوابای بدی که گاه و بیگاه می‌دیدم رها، یعنی که اتفاق مبارکیه!

دخترجون!

خیلی عذابت دادم و خیلی سختی کشیدی... مخصوصا اون اوایل! ولی الان راحت بگیر بخواب که همه‌چی تموم شد...

از صمیم قلب بهترینا رو براش خواستم و دعا میکنم که خیلی خوشحال و خوشبخت باشه!

و بتونه و بتونن منو ببخشن! شایدم تا الان تونستن...

۱ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

نامه‌ای به عزیز

هنوزم که هنوزه یهو بین روزمرگی‌هام مکث میکنم و می‌بینم که نیستی!

انگار دوباره از نو متوجه میشم...

هنوزم نمیتونم باور کنم!

هنوزم راحت گریه‌ام میگیره...

حس می‌کنم خوابه و یه روز تموم میشه!

ولی واقعیت لحظه به لحظه بیش‌تر و بی‌رحم‌تر جلوم ظاهر میشه و چاقوشو فرو میکنه تو قلبم...

همه‌ی نشونه‌ها میگن نیستی و نمیای!

اما تو، تو تموم لحظه‌های این ۴ ماه بودی... حتی لحظه‌هایی که شاید فکر می‌کردم حالم خوبه و یادم رفته تو رو!

هنوزم سر حرفم هستم‌... کاش تو برگردی و من برم!

کاش خدا میشنید حرفای اون روزامو...

کاش اون شبی که تو حیاط زیر بارون با گریه واست دعا میکردم میشنید حرفامو...

که تموم خواسته‌ام تو بودی عزیز!

نبودنت هنوز روی قلبم سنگینی میکنه!

کاش بیای و منم ببری..‌. به دوش کشیدن بار این دلتنگی برای سال‌های سال خیلی سخته و از توان من خارجه!

۴ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز پنجم

وی در حالی که برای موضوع فردای چالش استرس دارد پست امروز را به انتشار در‌می‌آورد!

عوضش موضوع امروز خیلی خوبه♡_♡

پس تشریف بیارین ادامه مطلب...

 

ادامه مطلب ۵ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز چهارم

کم‌کم داره چالش‌برانگیز میشه برام این چالش!

بریم ادامه مطلب ببینیم چخبره امروز...

 

ادامه مطلب ۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز سوم

بالاخره وقت این پیدا شد بیام اینجا و پست چالشو بذارم!

بریم به استقبال روز سوم در ادامه مطلب:)))

 

 

ادامه مطلب ۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز دوم

بله درستش اینه که الان روز سوم باشه ولی نشد!

پس با تاخیر، «روز دوم چالش قرنطینگاری»

 

پ.ن: با قالب قبلی نمیشد عکسا رو با سایز اصلیش آپلود کرد الان درست شد.

و کیفیتشون خیلی خوب شد:)))) 

عکس پست قبل رو هم درستش کردم!

 

بریم ادامه‌ی مطلب...

ادامه مطلب ۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

چالش قرنطینگاری، روز اول

خب سلام...بالاخره یه چالشی پیدا شد که یکم منو جذب خودش کنه!

من این چالش رو از وب نرگس دیدم و شروع چالش هم از اینجاس!

بریم ادامه‌ی مطلب...

ادامه مطلب ۱ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

رومخی‌ها

از همون اولی که اومدم اینجا یکی منو خاموش دنبال کرد ولی الان چند روزه که خیلی این قضیه رفته رو مخم!

کاش بیای و بگی کی هسی...کاش آشنااینا نباشی دوست عزیز...من واقعا دوست ندارم اینجا رو کسی از آدم‌های واقعی زندگیم بخونه -_-

البته که انقدر محمد دفترچه خاطراتا و یادداشتا و نوشته‌های شخصی و برنامه‌ها و...منو خونده و مسخره کرده تقریبا سر شدم!

ولی جدی انقدر درگیر این قضیه شدم که به یه نفرم حتی شک کردم:)))خداکنه تو اون نباشی...یعنی اگه اون باشی... وای از اون روز!

اصلا این خاموش دنبال کردنو نمیفهمم:/

اصلا!

چیز دیگه‌ای هم که جدیدا رفته رو مخم قالبمه...و میخوام عوضش کنم ولی قالبای خود بیان و قالبای عرفانو نمیپسندم!

بقیه جاهام فک کنم پولیه نه؟ 

 

هان یه چیز دیگه هم که باز اونم رفته روی مخم اینه که من اوایل با لپتاپ و با فونت فرهود و کلی وسواس توی سایز متن و این حرفا پست میذاشتم و فکر میکردم برای همه با همون فونت میره و این حرفا...ولی وقتی فهمیدم که اینجوری نیس دیگه خیلی بی‌انگیزه شدم برای مرتب نوشتن و یه پست سایز متنام بزرگتره یه پست کوچیکتر :(

تا این حد بی‌جنبه!

ولی کاش میشد با فونت فرهود ببینن همه خیلی شیک بود!

 

فعلا همینا روی مخم بود! -_-

 

 

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان