"قصه‌های نهالِ کوچک"

•جایی برای شنیدن صداهای اتاق تاریک ذهنم•

افسردگی بعد از زایمان مامانم!!

دو روز عجیبی بود...

۲۵ تیر هر سال تولد من و محمده..در واقع ما دو روحیم در دو قُل:)

ولی خب در ادامه‌ی احوالات متفاوت امسالم، هیچ ذوق و شوقی نداشتم براش و اصلا نمیخواسم در مرکز و کانون توجه باشم و تولد بگیرن واسم و این حرفا!

یه مقدارش طبیعیه مخصوصا وقتی می‌بینی از اون چیزی که میخوای باشی فاصله داری و حالا باز یک سال دیگه هم از عمرت گذشت!!

یه مقدارشم از ته‌مونده‌ی همون افسرده‌حالیِ این روزایی که داشتم میاد و کاریشم نمیشه کرد...شایدم افسردگی بعد از زایمان مامانمو گرفته بودم:)))

دیروز که انقدر بی‌ذوق و شوق بودم که حتی جواب پیام تبریک دوستای عزیز و نزدیکم رو هم مثل همیشه پاسخ نمیدادم...انگار که وظیفم بود-_- 

و واقعا هم دست خودم نبود این حال!

صبحش شکوفه و کیمیا ناغافل و سوپرایزگونه اومدن در خونمون و من از خواب بلند شدم و کاملا خوابالو دیدمشون! 

اگه پارسال بود اون‌قدر ذوق زده می‌شدم که نگو!

 ولی امسال انگار به قلبم بی‌حسی زده بودن!

البته که حتما حرکتشون برام باارزش و دلگرم‌کننده بود و خیلی دوستشون دارم و هم خوشحال شدم و هم بهمون خوش گذشت، مخصوصا که کیمیا به‌خاطر من صبح زود از تهران راه افتاده بود و اومده بود و عصر هم برگشت و رفت، ولی واقعا انگار نمیتونستم حسمو درست بهشون نشون بدم!

و شبش هم که خیلی دلگیر و اینا گذشت... 

امروز اما از قبل قرار بود بیایم باغ دخترعمم!

حدس میزدم که بخوان واسمون تولد بگیرن و از همون صبح اعصابم خورد بود!

هرچند قبل‌‌ترش به بابا گفته بودم که دیگه امسال تولد نگیرینا و گفته بود نه خبری نیس، ولی حس می‌کردم که اینکارو بکنن...

ولی خب بعدا لو رفت و معلوم شد!

ینی رفتم شیشه آبو بذارم تو یخچال که کیکو دیدم! و یهو گفتم "کیک خریدین؟ چرا کیک خریدین؟ اعصابم خورد شد"  :)))) و فقط مامانم پشت سرم بود!

تازه محمدم بو برده بود! خلاصه که سوپرایز لو رفت...

عصر هم دیگه تولد گرفتن و منی که از دیشب بغضی و اشکی بودم موقع کادو بابام دیگه واقعا گریه کردم!

نمیخواسم انقدر همه؛ مخصوصا بابام و عمه‌زینب تو زحمت بیفتن! تو این گرونیای تموم نشدنی همیشگی!

و از طرفیم خیلی یاد تولد پارسالم که تو خونه عزیز گرفتیم بودم چون خیلی بهمون خوش گذشته بود و یه عکس خوشگلی با عزیز گرفته بودیم که اون موقع خیلی ذوقشو کردیم و فکر نمیکردیم بعدا چقد با دیدن این عکس ممکنه بغض کنیم!

از این همه مهربونی و عشق زیاد خونواده‌ام به شدت رقیق‌القلب شدم! اون افسردگیه رفت ولی این حس شرمندگی که واقعا لیاقت این‌همه محبتشونو دارم و اصن باید چیکار کنم که جبران خوبیاشون بشه، اومده جاش...

نمیدونم!

سال خیلی عجیبی رو از سر گذروندم که از تا شروعش متفاوت بود با سال‌های قبل...

امسال دیگه نمیدونم چی میشه..فقط کاش یه ذره بهتر از قبل باشه!

همین!

 

۷ نظر ۸ موافق ۰ مخالف
سایه ..
۲۶ تیر ۰۴:۲۵

دو دسته آدم وجود دارن، آدمایی که روز تولدشون از همه روزا بیشتر ذوق دارن و خوشحالن، آدمایی که روز تولدشون از همه روزا بی حس تر و ناراحت ترن

منم جزو دسته دومم :,)

تولدت مبارک *___*

پاسخ :

آره واقعا :)))
ممنونم خانوم سایه‌‌ی عزیز♡♡
یاس ارغوانی
۲۶ تیر ۱۵:۱۱

یه چیزی بگم که خیلی ها در حسرت این هستند که خانوادشون به فکرش باشند و حتی یه تبریک ساده برای تولدشون بگن ولی خداروشکر خانوادت اینقدر به فکر بودند و برای حال خوبت تلاش کندند.

البته حال بد رو درک میکنم چون خودمم همیطوری ام مدام بغض و گریه و...

 

امیدوارم از ته قلبم که سال دیگه با شوغ و ذوق و خوشحالی شمع روی کیک تولدت رو فوت کنی

پاسخ :

میفهمم چی میگی واقعا!
و خیلی هم از این بابت شاکرم و خوشحال...
امیدوارم که حالت بهتر بشه روز به روز!
مرسی نرگس جان♡🌱 این‌همه مهربونی خیلی خوشحالم میکنه!
سما نویس
۲۶ تیر ۱۵:۲۲

تولدت مبارککک نهال عزیز:)

انشالله امسال به اون چیزی که دوست داری بشی،نزدیک‌‌تر بشی.

انشالله بشی همونی که خدا به خاطرش تو رو خلق کرده.

پاسخ :

ممنونم ازت سماجان♡🌱
چقدر قشنگ گفتی♡_♡
ایشالا که روزای خیلی قشنگی در انتظارت باشه!
روناهی ^^
۲۶ تیر ۱۸:۳۱

تولدتون کلی مباارک :)) 💙

 

امیدوارم سال جدید زندگیتون پر باشه از اتفاقایی که حتی فکرشم نمی‌کنید. بخندید، زندگی کنید و سال بعد تولدتون خودتون بیشتر از همه ذوق زده باشید :)) 

پاسخ :

روناهی جانم!
ممنون از مهر و محبتت دختر با احساس بیان♡🌱
ایشالا برای شما هم همینطور باشه

Fatemeh Karimi
۲۶ تیر ۲۰:۲۱

تولدت مبارک نهال جان💛

آرزو میکنم به تمام آرزوهات برسی و هر روز بیشتر خوشدل باشی :))

پاسخ :

فاطمه‌ی عزیزم♡🌱
مچکرم واسه آرزوهای قشنگ و قلب مهربونت!
یاس ارغوانی
۳۰ تیر ۱۵:۵۵

😊🌷🌺💚

پاسخ :

🥰🌱🤍🤗
°○ ‌‌‌‌‌‌‌‌نرگس
۳۱ تیر ۱۷:۵۹

ایشالا سال جدید و سن جدید قشنگ‌ترینِ این مدت باشه  :)) 

خیلیی مبااارک با خیلیی تاخیر 3>

پاسخ :

ممنونم ازت نرگس جان🌻🌿
امیدوارم برای تو هم همینطور باشه
مرسی⁦⁦⁦🤍❤️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان