تو همیشه فرار میکنی..
از همهی چیزایی که ناراحتت میکنه فرار میکنی..
غافل از اینکه فرارت فقط مسکن موقته!
و چیزی رو حل نمیکنه!
اونقدر فرار میکنی که یهو مواجه میشی با اصل قضیه و میفهمی چقدر فاصله گرفته بودی و دور بودی و ندیده بودی چی گذشته و اونوقته که با بغض خیره میشی بهش و بعدش اولین کاری که میکنی گریهاس...
یه مدت تو این حال سرزنشگر خودت میمونی اما باز هم فرار خواهی کرد
اما الان بهت میگم بیا و فرار نکن!
بیا و یه بار جدی بگیر!
با تک تک غمهات روبرو شو که چارهای جز این نیست...
روبرو شو تا شاید بتونی باهاشون به صلح برسی...نرسیدی هم مهم نیست
نه که مهم نباشه،
هست، اما وقتی دست تو نیست و نمیشه چاره چیه!
ولی بیا و فرار نکن...
حس مواجه شدن بعد از کلی فرار کردن از بدترین حسهاییه که میتونی تجربه کنی...
اینکه بفهمی چقدر دیر فهمیدی خیلی حس بدیه...
با اشکهایی که خشک شده و بغضی که ممکنه باز سر باز کنه بهت میگم
بیا و فرار نکن...
مواجههی امشب خیلی برات دردناک و درعین حال با ارزشه..
قدرشو بدون!
به حرفایی که شنیدی فکر کن،
عمل کن!
درس بگیر از امشب...